دوستت دارم
هیچ چیز و هیچ کس هیچ نیرو و قدرتی هرگز نمی تواند عشق مرا به تو ذره ای کم کند هیچ کششی در دنیا مرا از تو جدا نخواهد کرد حتی پس از مرگم عاشقت می مانم پسر زیبایم
نویسنده :
sonia zahirodini
13:37
داستان عشق مادر به پسرش
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباس هایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت . مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت می برد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می کند. مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود ... تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر به کودکش آن قدر زیاد بود که نمی گذاشت آن پسر در کام تمساح رها شود. کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح...
نویسنده :
sonia zahirodini
13:35